Saturday, July 07, 2012

ایستادنی در کار نیست.. هی بی رحمانه یکی پس از دیگری عبور می کند..


بانگ لا اله الا الله

همه چیز با بانگ لا اله الا الله شروع شد. تا قبلش همه پوزخند می‏زدند که چرت نگو! محال است. همین چند روز پیش‏ها دیدیمش.. خندان، خجالتی، ناز.. اصلا مگر می‏شود؟ به همین راحتی؟ مُرد؟ غرق شد؟ آنهم توی یک دریاچه؟
غسالخانه، پذیرش، نمازِ میت، ل ا ا ل ه ا ل ا ا ل ل ه..
گودالِ خالی. یک پسر بچه‏ی هنوز 6ساله نشده‏ی کفن پیچ شده، پدری سرگشته، مادری.. آخ.. مادری..
لا اله الا الله
صلوات
فاتحه
برایِ بار آخر ببینش..
آخرین تصویرِ پسرِ من این نیست، پسرِ من توی قلبمه
خاک
خاک
خاک
.
.
.
پسر م  وسطِ ظهر رفت زیرِ خاک..
.
.
.
هوار می‏کشیدیم. کارِ دیگری بلد نبودیم امروز انجام دهیم.
حالا؟
مات، مبهوت، کرخت، سکوت، سکوت، سکوت..
بچه‏هایتان، جانِتان، عزیزانتان را .. تورابخدا حواستان پرت نشود.. یک عمر هم که هوار بکشید دنیا همین رنگ می‏ماند..
ای داد
ای دادِ بیداد

Thursday, July 05, 2012

I Had a Crush On You












پ.ن: مثلاً یکی باید بردارد این فیلم را یک روزِ تعطیل یا غیرِ تعطیل! خیلی فرقی نمی‏کند، ببرد دمِ درِ خانه‏ی طرف، یا اصلاً دمِ محلِ کارش! این هم خیلی فرقی نمی‏کند. بی نشانه‏ای. بی حتی یک دست‏خط یا هر چیزِ مزخرفِ یادآوری کننده‏ی دیگری! با یک رسم و الخط تایپی بنویسد ببین.
طرف هم که لابد خر نیست. می‏بیند و هی لابد همذات پنداری می‏کند با هر لحظه‏اش.
آخرش هم لابد یک عذاب وجدانِ لایتی می‏گیرد و فردایش یادش می‏رود..
خیلی هم مهم نیست بقیه‏ی داستان
همین که فیلم را ببیند کافی است.