تلخ
تلخ
تلخ
یادم می آید
یادم می ماند
... چقدر خیره به یکدیگر نگریستیم – چه سکوت ممتدی در میانمان بود – چه بی حرفی عذاب آوری
هیچ کدام توان آنهمه بی حرفی را نداشتیم
یادت می آید
" حتی او نیز همه چیز را فهمیده بود ، " شما چرا یک دفعه اینجوری شدید ، اصلا نمی تونم بفهممتون
یادت می آید
" حتی او نیز همه چیز را فهمیده بود ، " شما چرا یک دفعه اینجوری شدید ، اصلا نمی تونم بفهممتون
" باورمان نمی شد ، ولی ترانه ها هم همصدا با ما شده بودند – " خداحافظ " ، " مرد تنها
- می دانم ، آن موسیقی آرام را هرگز از یاد نمی بریم – انگار خودمان می نواختیم تمام آواهایش را
! آخر مگر می شود اینقدر احساسها به هم نزدیک شود
ساعت 8 بود که شروع شد – ساعت 9:30 بود که تمام شد – و تا امروز و فرداها همراه لحظه هامان خواهد ماند
... می دانم – باور دارم – که هیچ کداممان نمی توانیم فراموشش کنیم
ساعت 8 بود که شروع شد – ساعت 9:30 بود که تمام شد – و تا امروز و فرداها همراه لحظه هامان خواهد ماند
... می دانم – باور دارم – که هیچ کداممان نمی توانیم فراموشش کنیم
حرف می زدیم ، ولی چه بی گاه همه چیز متوقف می شد – سکون – دیگر حتی صدای نفسهایمان هم شنیده نمی شد
قیافه هایمان می شد سراسر آشفتگی – نمی دانستیم چه کنیم
... خیره به هم – لبهایمان را به هم می فشردیم – آخر حرفهایمان گفتنی نبودند
قیافه هایمان می شد سراسر آشفتگی – نمی دانستیم چه کنیم
... خیره به هم – لبهایمان را به هم می فشردیم – آخر حرفهایمان گفتنی نبودند
... دیدی چه زود گذشت
... هر دویمان ، دلمان فرار از این بودن را می خواست
ساعت 1 بامداد – تیری در تاریکی و تو بودی ... – هیچ گاه از بودنت تا اینقدر خوشحال نشده بودم
چقدر خندیدیم – چقدر با تمام وجود خندیدیم – به اندازه ی تمام نخندیدنهای این مدت –
چقدر خندیدیم – چقدر با تمام وجود خندیدیم – به اندازه ی تمام نخندیدنهای این مدت –
... چه لذتی داشت با هم خندیدنهایمان
... ساعت 3 بامداد – تمام کردیم – همه چیز را – و باز هجوم افکاری که 2 ساعت از ما دور بودند
... ساعت 3 بامداد – تمام کردیم – همه چیز را – و باز هجوم افکاری که 2 ساعت از ما دور بودند
باشد قبول – نمی شود فراموشت کرد – نمی خواهم فراموشت کنم – تو تا همیشه با منی
تلخ
تلخ
تلخ
تلخ
تلخ
تلخ
تلخ – سرد – بی اراده باید سر کشید تمام افکار خط خطی شده را – می دانم همه اش در وجودمان رسوب کرده
پ.ن : دو روز و دو شب تنها بودن ، خواب را از یادمان برده بود – زیبایی با هم بودنمان را هیچ گاه از یاد نمی برم – قول خواهم داد
... کمی بخواب – هر دویمان به کمی آرامش نیاز داریم
... کمی بخواب – هر دویمان به کمی آرامش نیاز داریم
8 comments:
بودنت به خاطر من بود و بودنم به خاطر تو
شادیت شادیم شد و غمت غمم
به خاطر همه چیز و همه ی لحظه ها ممنون
I MeAn It , BeLiEvE mE !!
:* :*
bahal bud!ashna bus baram. ghashng bud!!
kheili talkh o faramoosh nashodanie midoonam
che talkhie shirini
miduni
in maze ha ro talkh nemidunam
mese gas mimune
lazat bakhshe
vali azar dahandas!
kheili loosi ke esmi az man nabordi , che besiyar harfa ke pasokheshan sokot ast ,
But I Love U !
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت...بیهوده میکوشی بمانی مهربان ای دوست
esterahat konid
yadam amad...
hameash ra...
va baziyash ra ke hanooz be yad nadaram...
yadam amad...
...
sakhte...
kash faramoosh mishod...
magar nemigooyand zaman hame chiz ra...
pas chera inghadr zaeif ast?
chera?
Post a Comment