Friday, January 26, 2007

...

نشسته ام منتظر برای دوباره آمدنت
! حرفهایت چه ساده ، چه آرام ، چه بی کلام روانه ی اندوه جاودانه شد
من اینجا در مرداب سکوت غوطه ورم و گاه صدایی که دست نجات می خواهد
! بی خبر از آنکه من غرق شده ی اولین سکوت پر محتوایم
... شده ام دخترکی که چشمهایش را محکوم به ندیدن هر آنچه که روزی قرار است آزارش دهد ، کرده است
... شده ام صدای بوقی ممتد ، من دیگر توان گذاشتن گوشی زندگی ام را ندارم
... شده ام خطی که پایان ندارد ، خطی صاف ِ صاف
من در میان تاریکیهای بودنت رها شده ام
! و اینک ، تو در آنطرف بودنت راه گریزی یافته ای
! و مرا تا همیشه به نبودنت سپردی که تا همیشه باشی
! من برگشت نخواستم ، باید تا همیشه رفت ، حتی بی تو ، حتی بی من
... تو بودنت را در نبودنت گنجاندی
و تنها یک یادگار برای من گذاشتی : تا همیشه در یادم خواهی ماند
و تمام
این شد تمام ِ تمام ِ با هم بودنمان
میدانی
موهایم را کوتاه کرده ام که تا همیشه با هم بودنمان را فراموش کنم
! دیگر لذتی نداشت پنهان شدن در پشت موهایی که کسی آنطرف ، زمانی برای یافتنش ندارد
من کس دیگری شده ام
به گمانم تاریخ مصرفم تمام شده بود
من آن من ِ دیروز را به دور انداختم
... تا من ِ جدید راز بودنش را خود به تنهایی بیابد

7 comments:

Anonymous said...

gozashtanat ra doost daram
hata agar az man bogzari...

Anonymous said...

سلام نازنینم .. ممنونم از کامنت زیبات
..
نوای سکوتت تمام تقدسی ست که برایم به جا مانده ...
تمام بودنم به خواندن از نبودنت میگذرد ..
----------
زمانی پیوسته به دنبال ِ "تو"یی می گشتم
عاقبت یافتمش در "من" و "من" گم گشتم ...

Anonymous said...

تنها می توان قلمو را برداشت و یک خورشید سپید در آسمان آبی کشید ...
نمی دانی چقدر خسته ام
کاش آشفتگیها و خستگیهای مرا توان باور بودی !
asheghe commenthaye hastam ke mizari
:*

Anonymous said...

و تورا چه شده است ای دخترک؟ :( ای دوستی ام . . . :(

شقايق said...

چرا به دور انداختی. آن را لوحی کن و به دیوار دلت بچسبان

Anonymous said...

be un khodaye deltang begu manam deltangesh hastam

Anonymous said...

soal azat daram ... bia...