فرض کن مرا که به کاغذی کاهی مانند شده ام
که هر کس ، هر چیز بدرد نخوری را رویش می نویسد
... شده ام چرکنویس روزهای خاکستریت
که هر کس ، هر چیز بدرد نخوری را رویش می نویسد
... شده ام چرکنویس روزهای خاکستریت
چیز جالبی است – خوشم می آید – آخر من هم حرفهای ناگفتنی ام را بر روی
! کاغذهای کاهی می نویسم و وقتی یکبار خواندمشان پاره می کنم
! کاغذهای کاهی می نویسم و وقتی یکبار خواندمشان پاره می کنم
! تنها تفاوت تو با من اینست که تو تمام کاغذهایت را تا همیشه در کنارت نگه می داری
! پ.ن : یک اطلاعات عمومی ، همین و همین
، منظور نویسنده از ه س ت ی در پست قبل به هیچ عنوان به معنای مثلا من در اینجا هستم
. تو در آنجا هستی و ... نیست و نبوده و نخواهد بود
! ه س ت ی = بودن – آفرینش – هستی
11 comments:
Baba roshangari!:D
-::Shadeless::-
khob pas oon ba kaghazaye kaahi meharbuntar az toe!
کاغد کاهی رو باید مچاله کرد... شاید قسمتش این بوده از اول
kaghaz kahi?
khoobe
laaghal mishe roosh nevsht...
mishe parash kard...
...
mishe andakhtesh door...
mishe ta abad too kesho negahesh dashto barha khoondesh...
mishe ta akharesh negahesh dari...
من فرض میکنم تو امتحان داری و بلاگ نوشتن واسه ی بچه ی شهید بهشتی اونم زمان امتحهانا یه جورایی مثه ما بچه آزادها میشه.بد خیلی بد میشه دیگه.نه؟
و باز آتش بپا می كنم
به خاطر تمام نبودن ها،
و خيره به دوردست،
عميق ترين پك را ميزنم،
تا دست كم داغی سرخ سيگار را،
داشته باشم كنارم.
لحظه های خالی ام،
فقط پر از دود ميشود.
man cherk nevis ham ro negah midaram, ba'dan khoondani mishan!
من هم نوشته هایم را نگه می دارم...
که بعدها بخوانم و به خودم بخندم!!!!
من اگر باز هم پاره کنم باز در ذهنم می ماند مثل یک همیشگی
:)
miduni chi ro dus daram ru kaghaze kahi ba khodnevis siah benevisi bad hay pakhsh beshe joharsh
:)
mici
Post a Comment