Wednesday, March 28, 2007

I want u , just want ...



صدای دستانم را می شنوی که بی مهابا به هم می خورند
گوشهایت را به من بده
کمی نزدیکتر
بیا در کنار من
تنها برای لحظه ای
این دستها برای آمدن توست که چنین بی اراده زده می شوند
قرمز شده اند
حس ندارند
وقتی می شنوم می آیی
بلند می شوم
جلو آینه می ایستم
موهایم را شانه می زنم
مثل همیشه بالا می بندم
و بی دلیل لبخند می زنم
می دانم که نمی آیی
! ولی خبر دروغ آمدنت کافی است برای منی که بی تو زندگی می کنم با تو
نمی دانم چرا دیگرکسی خرده نمی گیرد به این کارهای من
... دیگر کسی نمی آید بگوید باز هم روز اول عید شد و
به گمانم تازه فهمیده اند چه بر سرم آمده است
دیگر گذاشته اند با تو تنها باشم
با تو زندگی کنم
و با تو لحظه های بی تو بودن را رنگی کنم
نمی دانم دوست داشتی یا نه
ولی تنها چیزی که مرا آرام کرد
همان چند شاخه گل نرگسی بود که برایت آوردم
بر بودنت چیدم
و کمی آب بر رویش پاشیدم
آمدم ، نشستم و غرق بودنت شدم
هیچ به یاد نمی آوردم از آن روزها
هیچ
تنها فهمیدم دلت برای دلم تنگ شده بود
چقدر حرف داشتیم برای زدن
اینبار سکوت نبود در میانمان
چشمانم را که بستم
خیس شدی
خیس
گلها را به تو سپردم و رفتم
...
چه سخت است روزهای بی تو
من عادت نکرده ام
من عادت نمی کنم
مرا عادت ندهید
او را می خواهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

7 comments:

Anonymous said...

akharesh bud!!harchi bekhanui kam khundish!



من عادت نکرده ام
من عادت نمی کنم
مرا عادت ندهید
او را می خواهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

شقايق said...

are vaghean cancer rast mige chand bar khoondamesh harfe khodamo migoft

Anonymous said...

خودت میدونی نظرم چیه ...
...
چه سخت است روزهای بی تو
........

pesarake royaha!
;)

Anonymous said...

دیروز همش بارون میومد ...
گفتم که
فقط
چون تو دیروز پیشم نبودی
...
!
pesarake royaha!

Anonymous said...

che khoobe ke nemikhay adat koni...
kheili khoobe...
ghadre khodeto bedoon

Anonymous said...

salam...verry nice..

Anonymous said...

خوب بود..! /:)