ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه را نشان می دهد
آنقدر برایم اهمیت دارد که لحظه ای را اختصاص دهم به شمردن !
درست پنج دقیقه طول می کشد !
...
می شود چهل و شش ساعت و چهل دقیقه !
نمی دانم زمان زیادی است یا نه !؟
زنگ زد
برای اولین بار بود که دلم می خواست کمی نگرانم شود
صدایم بغض داشت !
نفهمید ...
اشکم آمد
ندید ...
خندیدم
خندید ...
ساعت هفت و پنجاه دقیقه را نشان می دهد
قطع کردم
نگرانم نشده بود
شدم یک آدم ف ر ا م و ش شده !
پ.ن : باز همه چیز خراب شد
خنده هایم چه زود رنگ می بازند
آنقدر برایم اهمیت دارد که لحظه ای را اختصاص دهم به شمردن !
درست پنج دقیقه طول می کشد !
...
می شود چهل و شش ساعت و چهل دقیقه !
نمی دانم زمان زیادی است یا نه !؟
زنگ زد
برای اولین بار بود که دلم می خواست کمی نگرانم شود
صدایم بغض داشت !
نفهمید ...
اشکم آمد
ندید ...
خندیدم
خندید ...
ساعت هفت و پنجاه دقیقه را نشان می دهد
قطع کردم
نگرانم نشده بود
شدم یک آدم ف ر ا م و ش شده !
پ.ن : باز همه چیز خراب شد
خنده هایم چه زود رنگ می بازند
5 comments:
to faramoosh nemishi!mifahmi? ( alan gereftamet daram tekoonet midam ) TO FARAMOOSH NASHODANI!
hazeram tazmin konam!
man midonam. dige hich kas doset nadare :D
دوباره بخند
دوباره رنگ کن
دوباره
دوباره دوباره
...
bavar nemiknam...
to faramoosh shodani nist ...
...
ama neveshtat dastamo larzoond...
cheshmamo khis kard...
ama bavar nemikonam...
خنده های خوب تو
Post a Comment