مدام صفحه را بالا و پایین می کنم
به دنبال چه هستم خودم هم نمی دانم !
بالا پایین بالا پایین بالا پایین بالا پایین بالا پایین
خسته نمی شوم
باز بالا پایین بالا پایین بالا پایین بالا پایین بالا پایین
کاش روبرویم بودی
کاش چشمانت می شد تنها برای من
کاش می شنیدی مرا
کاش عاشقانه هایم را می خواندی از روی چشمهای خیسم
کاش می شد اینبار، تنها اینبار کنارم بودی
ولی ...
صفحه را می بندم
خودم را ولی نه !
نگرانم، دلهره ای عجیب به جانم می افتد !
کلافه ام، گیجم، عذاب وجدان رهایم نمی کند !
گوشی ام را بر می دارم
نگاهش می کنم !
دستم نمی رود شماره ات را بگیرم
تمام وجودم از کار افتاده است انگار !
اشکم می آید، پاکش می کنم
ولی باز می آید انگار
حال خودم را نمی فهمم
سر در گمم ...
گوشی ام را بر می دارم
باید یک خواهش بزرگ از تو کنم !
شماره ات را می گیرم
ولی نمی دانم قرار است چه بگویم
چگونه بگویم
کلمات را فراموش می کنم
فکر می کنم روبرویم نشسته ای و همه چیز را قرار است از چشمان بی قرارم بخوانی
سکوت می کنم
سکوت می کنی
راستی قرار است چه بگویم
وای، وای، وای ...
چه سخت است چیزی را از تو خواستن !
شمرده شمرده می گویم
انگار اینگونه راحتتر است
ولی نه، باز به آنجا که می رسم همه چیز از یادم می رود !
کاش کسی بود و کمکی می کرد
دلم حافظ می خواهد
و آن نوشته ای که درونش گذاشته بودم
تا بی نهایت بودن می توان دوستت داشت ...
ولی آن هم نبود
یعنی هیچ چیز نبود
من مانده بودم با دنیایی سکوت و کوله باری اشک
آخر چگونه می توانستم مهربانیت را ...
وای، وای، وای ...
همه چیز خراب شد
آخر چرا
چرا من
چرا اینگونه
... !
تنها بدان
زندگیم شده ای ...
همین
به دنبال چه هستم خودم هم نمی دانم !
بالا پایین بالا پایین بالا پایین بالا پایین بالا پایین
خسته نمی شوم
باز بالا پایین بالا پایین بالا پایین بالا پایین بالا پایین
کاش روبرویم بودی
کاش چشمانت می شد تنها برای من
کاش می شنیدی مرا
کاش عاشقانه هایم را می خواندی از روی چشمهای خیسم
کاش می شد اینبار، تنها اینبار کنارم بودی
ولی ...
صفحه را می بندم
خودم را ولی نه !
نگرانم، دلهره ای عجیب به جانم می افتد !
کلافه ام، گیجم، عذاب وجدان رهایم نمی کند !
گوشی ام را بر می دارم
نگاهش می کنم !
دستم نمی رود شماره ات را بگیرم
تمام وجودم از کار افتاده است انگار !
اشکم می آید، پاکش می کنم
ولی باز می آید انگار
حال خودم را نمی فهمم
سر در گمم ...
گوشی ام را بر می دارم
باید یک خواهش بزرگ از تو کنم !
شماره ات را می گیرم
ولی نمی دانم قرار است چه بگویم
چگونه بگویم
کلمات را فراموش می کنم
فکر می کنم روبرویم نشسته ای و همه چیز را قرار است از چشمان بی قرارم بخوانی
سکوت می کنم
سکوت می کنی
راستی قرار است چه بگویم
وای، وای، وای ...
چه سخت است چیزی را از تو خواستن !
شمرده شمرده می گویم
انگار اینگونه راحتتر است
ولی نه، باز به آنجا که می رسم همه چیز از یادم می رود !
کاش کسی بود و کمکی می کرد
دلم حافظ می خواهد
و آن نوشته ای که درونش گذاشته بودم
تا بی نهایت بودن می توان دوستت داشت ...
ولی آن هم نبود
یعنی هیچ چیز نبود
من مانده بودم با دنیایی سکوت و کوله باری اشک
آخر چگونه می توانستم مهربانیت را ...
وای، وای، وای ...
همه چیز خراب شد
آخر چرا
چرا من
چرا اینگونه
... !
تنها بدان
زندگیم شده ای ...
همین
پ.ن : دارد
فردا باز سه شنبه است
9 comments:
باور نمی کنی...
اما دلم می ترسد نوشته هایت را بخوانم...
طاقت ندارم
ركود هم بحشي از زندگيست !!!!
in darade pei neveshtet mano koshte. be nazaer man shomarasho pak kon. bikhal sho. bebin chejori miad soraghet
delam baraye in balayi misuzad! ke hanuz dar jaryan nist! ya shayad ham delam baraye khodam misuzad! ke dar jaryan nistam!
delam baraaye har dotaaye shoma ballayi ha sokht
rahA
مي فهمم...
اين روزها ابهامي مثل خوره تمام وجودمو مي خوره...
تمام وجودمو...
گوشي ر بر مي دارم اما نمي تونم...
...
راستي من كه نمي دانم اما گاهي اگر شماره رو بگيري آرام ميشوي...
آرام!
ابديت يعني تا ابد تو نباشي
ابديت يعني جاي دستان تو خالي!!
از خوندن پستت اين تو ذهنم پيدا شد و نوشتم...ولي نمي دونم چرا
C-A-L-L-I-N-G
I'm calling you,
All my love is running down the line,
but you won't recieve it
no, no...
3 shanbe khob nis?
Post a Comment