اولش دستِ من نبود
بعدتر هایش هم
وسط هایش هم
بعد از وسط هایش هم
ولی آخرش چرا
دستِ خودم هست
گفته اند این آخرش مالِ خودت
سقوط ِ آزاد
کارِ دیگری از دستم بر نمی آمد
همه ی کارها را کرده بودند
همه ی راه ها را رفته بودند
بی نتیجه بود
بی تأثیر
خواستم سقوط کنم
باد بپیچد لای موهایم
دست هایم را باز کنم
مطمئن هستم آن وسط های سقوط نفسم میگیرد
و به مرگ ِ طبیعی میمیرم
آنوقت کسی نمی گوید:
"دیدی! بالاخره خودش را کشت"
من خودکشی نمی کنم
من نفس ام می گیرد و می میرم
و آدم ها توی دلشان می گویند:
"همیشه نفس کم داشت .."
و به راستی
من
همیشه
نفس
کم داشتم
برای این زندگی ..