فربد توی استتوس جیتاکش نوشته: come on, hold my hand. بعد من به دستهایم نگاه میکنم. به دستهایی که اگر هردویش همزمان باهم خرد شود هم عین خیالت نیست. به دستهایی که یک زمانی نگهش میداشتی. یعنی میگفتی باید نگهش داشت. سفت. محکم.. به بعدش کاری ندارم. که دیگر نیامدی، که نگهش نداشتی، حتی برای ثانیه ای ..
و حالا
خالی است
و قرار نیست
کسی بیاید و
نگهش دارد
حتی برای ثانیه ای..