نگاه کن، قطار دارد دور میشود، و تو هرچقدر هم که بدوی نه
دری باز میشود، نه رانندهای پایش را روی ترمز میگذارد
دیر رسیدی..
داستان که به اینجا میرسد چند حالت دارد، نقشِ اصلی یا بیخیال
میشود، یا روی صندلی ایستگاه مینشیند و خستگی در میکند، یا میرود بلیطِ قطارِ بعدی
را میخرد، یا با یک ماشینِ سواری خودش را به اولین ایستگاهی که قطار قرار است در آن
توقف کند میرساند که مابقیِ مسیر را همسفر شود، یا یک راست به مقصد میرود، یا هم
اینکه.. یا هم که هیچ، از قصد میخواسته که نرسد!
قضاوت نمیکنم، فقط نگاه میکنم.. قطار راه افتاد و نرسید..
No comments:
Post a Comment