! خیابان شریعتی – باران – عابرین پیاده ای که می گذشتند – من
دلم خواست در زیر باران تا خانه پیاده روم - دلم خواست باران مرا بشوید
! قدمهایم را آرام و شمرده برداشتم که با تمام شدن باران به خانه رسم
! قدمهایم را آرام و شمرده برداشتم که با تمام شدن باران به خانه رسم
گذاشتم دخترک با تمام وجود بخندد – گذاشتم پسرک همه ی حرفهای نگفته اش را بزند
... گذاشتم پیرمرد نگاه نگرانش را حواله ام کند
... گذاشتم پیرمرد نگاه نگرانش را حواله ام کند
! حواله ی من با لباسی سراسر خیس و چتری بسته در دست
... گذاشتم و گذشتم
! گاه تمام بودنم می شود همین راههای پیاده را گز کردن
6 comments:
bashe bashe! chatreto baz nakon vaghti omadi khone sarma khordi oftadi on vaght yejat misuze:-"
hi
گاه هستی ما که خودمان است فراموش میشود .
این پیاده گز کردن ها و در ایستگاه نشستن های طولانی همه فرصت هاییه که از زندگی میگیریم
Gaz kardane rah-haye piadeh + baroon + Sigar...
gah tamame boodane man niz be in shekl dar mi-ayad.
-::Shadeless::-
:))...چتر هم دستت بود! نه خوشم اومد.. آدم می خواد خل و چل بازی هم در بیاره باید این جوری در آره.... هوس موش آب کشیده شدن کردم!!!
وای که چه کیفی داره
و همه ی اینها را گذاشتم به حساب تنهایی ام
Post a Comment