می دانی آرامش این روزهایم چگونه شده است !؟
... آرامش ، آرامش ، آرامش
آری ، این روزها هم آرامش دارم ، ولی به گونه ای دیگر ، من این روزها به گونه ای دیگر آرام می شوم
... به گونه ای دیگر
... به گونه ای دیگر
این روزها دوش گرفتن وقتی تمام اعضای خانواده دور هم جمع می شوند و می خواهند فیلم مورد علاقه ی
!! مرا ببینند و من از میان هیاهوهایشان می گریزم ، برایم می شود آرامش
وقتی در زیر فشار بی نهایت آب قرار می گیرم و چشمانم را نمی بندم – وقتی از پشت در صدایم
می کنند تا به جمعشان بپیوندم – وقتی تمام آبها را در گوشم می ریزم تا صدای در را نشنوم
! صدای مهربانیهای اطرافم را – صدای هر چه هیاهو
! گوشهایم سنگین می شود ، آنقدر زیاد که دیگر خود را هم نمی شنوم – می شوم منی بی صدا در میان انبوه صدا
!! مرا ببینند و من از میان هیاهوهایشان می گریزم ، برایم می شود آرامش
وقتی در زیر فشار بی نهایت آب قرار می گیرم و چشمانم را نمی بندم – وقتی از پشت در صدایم
می کنند تا به جمعشان بپیوندم – وقتی تمام آبها را در گوشم می ریزم تا صدای در را نشنوم
! صدای مهربانیهای اطرافم را – صدای هر چه هیاهو
! گوشهایم سنگین می شود ، آنقدر زیاد که دیگر خود را هم نمی شنوم – می شوم منی بی صدا در میان انبوه صدا
! سرم را که می شویم به هیچ چیز فکر نمی کنم – آخر چیزی برای فکر کردن ندارم
ولی سرم به شدت درد می گیرد – چشمهایم به شدت می سوزد ، آخر خیال بسته شدن ندارد
... من عجیب تغییر کرده ام اینبار
... من عجیب تغییر کرده ام اینبار
! همه چیز مثل گذشته است ، حتی همان تیزی سنگی که همیشه مرا زخمی می کند
من آشفته نیستم ، تنها گاهی به سرم می زند که موهای ریخته شده ام را بشمارم
دیوار حمام را که یادت هست ، آجرهای سفید و صوریتش – شده است سیاه
... آخر من تمام تارهای موهایم را به دیوار چسبانده ام
دیوار حمام را که یادت هست ، آجرهای سفید و صوریتش – شده است سیاه
... آخر من تمام تارهای موهایم را به دیوار چسبانده ام
! حالا وقت شمارش است – می شمارم ، یک ، دو ، سه ... ، نمی دانم چرا همیشه تا همین شماره را می شمارم
من رنگ چهار را هرگز در زندگیم ندیده ام ، من چهار را درک نکرده ام ، همه چیز برایم به اندازه ی همین
... ! سه شماره به پیش رفته است ، حتی بودن تو
دوباره شروع می کنم ، می خواهم این بار تا جایی که دوست دارم بشمارم ، خودم هم گیج شده ام
من رنگ چهار را هرگز در زندگیم ندیده ام ، من چهار را درک نکرده ام ، همه چیز برایم به اندازه ی همین
... ! سه شماره به پیش رفته است ، حتی بودن تو
دوباره شروع می کنم ، می خواهم این بار تا جایی که دوست دارم بشمارم ، خودم هم گیج شده ام
... شاید اعداد را فراموش کرده ام چرا که تا به امروز به کارم نیامده است ! ، شاید ، شاید ، شاید
ولی دوباره شروع می کنم ، یک ، دو ، سه ، ... ، سرم گیج می رود ، چشمانم سیاهی می رود
... وقتی انبوه تارهای مو را می بینم – وقتی دیوار سیاه مدام دور سرم می چرخد – وقتی که تنهایم برای آنهمه شمردن
! می بینی اینبار هم نشد – من توان اینهمه شمارش را ندارم آنهم چه اینهمه شماره ی سیاه
... وقتی انبوه تارهای مو را می بینم – وقتی دیوار سیاه مدام دور سرم می چرخد – وقتی که تنهایم برای آنهمه شمردن
! می بینی اینبار هم نشد – من توان اینهمه شمارش را ندارم آنهم چه اینهمه شماره ی سیاه
تنها یک کار می کنم ، تنها یک کار ، باز شروع می کنم به شمردن ! ، ولی اینبار در عرض همان سه شماره
... که تا همیشه به یادم هست تمام موها را جمع کرده و حواله ی سطل زباله می کنم
! دستی بر سرم می کشم – نه ، انگار هنوز کمی مو بر روی سرم باقی مانده است
... که تا همیشه به یادم هست تمام موها را جمع کرده و حواله ی سطل زباله می کنم
! دستی بر سرم می کشم – نه ، انگار هنوز کمی مو بر روی سرم باقی مانده است
(!! وحشت کرده بودم از آنهمه موی ریخته شده )
... بیرون می آیم – سرم را خشک می کنم و با یک دنیا فکر آشفته تا صبح آرزوی خواب می کنم
... بیرون می آیم – سرم را خشک می کنم و با یک دنیا فکر آشفته تا صبح آرزوی خواب می کنم
من به آرامش رسیدم ، تو چه ؟
5 comments:
Aramesh tanha halgheie mafghood shodeie in roozhaie man...
kheyliiii mikham behesh beresamaaa valiii hich raghame nemisheee behesh nemiresamm:((((
http://www.adatmikonim.persianblog.com/
اولش رو خوب شروع کردی ولی آخرش به آب بسته شد... شایدم وان پر شده باشه
chera hala az yek shooroo mikoni bia az 3 shoroo konim
pas to ham farar kardan ro baraye residane be un arameshe kazeb entekhab kardi!
Post a Comment