روبروی آینه می ایستم
نگاهش می کنم
همیشه صبح ها لبخند می زند به من ...
شانه ام را برمی دارم و موهای آشفته ام را شانه می کنم
و به خود می گویم
باز هم زمانش رسیده است انگار
روزها را می شمارم
درست است
همیشه به این روزها که می رسم، به سرم می زند اینکار را بکنم !
آخر مگر زمان دارد !؟
چرا همیشه درست در وسط سال باید به سرم بزند !؟!
آدم گاهی باید با خود مبارزه کند
با گذشتن از چیزهای دوست داشتنیش
و امروز و این لحظه ...
ولی این یک مبارزه نیست !!
چرا که یکسال دیگر
درست در همین روز و همین ساعت
همه چیز مثل گذشته خواهد شد !
...
شاید همین که هر بار تغییر می کنم کافی باشد !
نمی دانم
دوستشان دارم، باید از دستشان بدهم،
باید انتظار دوباره بدست آوردنشان را بکشم، باید باید باید ...
نگاهش می کنم
همیشه صبح ها لبخند می زند به من ...
شانه ام را برمی دارم و موهای آشفته ام را شانه می کنم
و به خود می گویم
باز هم زمانش رسیده است انگار
روزها را می شمارم
درست است
همیشه به این روزها که می رسم، به سرم می زند اینکار را بکنم !
آخر مگر زمان دارد !؟
چرا همیشه درست در وسط سال باید به سرم بزند !؟!
آدم گاهی باید با خود مبارزه کند
با گذشتن از چیزهای دوست داشتنیش
و امروز و این لحظه ...
ولی این یک مبارزه نیست !!
چرا که یکسال دیگر
درست در همین روز و همین ساعت
همه چیز مثل گذشته خواهد شد !
...
شاید همین که هر بار تغییر می کنم کافی باشد !
نمی دانم
دوستشان دارم، باید از دستشان بدهم،
باید انتظار دوباره بدست آوردنشان را بکشم، باید باید باید ...
5 comments:
مازوخیست دوست داشتنی
همیشه هین بوده... تلاش برای مدتی و آخرش دوباره از اول. درجا زدن در حالی که فکر میکنی داری جلو میری
راستی این مازوخیستی که نیکو نوشته یعنی چی؟
انتظار می کشیم تا بیاید...
او که همیشه بوده حالا به خیال خود رفته است...
انتظار می کشیم...
انتظار...
و شعر می خوانیم ...
که اگر تو باز نگردی
قناریان قفس را که آب خواهد داد...
که دانه خواهد داد...
gahi baiad vase negah dashtane chizi ke dos dari mobareze koni.
moo kootah kardan doos nadaram!
Post a Comment