آرام کنارم نشست
لحنش را جدی کرد
دیگر نمی خندید
ترسیده بودم کمی !
آهسته شروع کرد به حرف زدن
حواسم جای دیگری بود
نمی فهمیدم چه می گوید !
ده نفر
نمایشگاه
سال دیگر
دو روز دیگر علاوه بر پنج شنبه ها
من
...
حرفهایش حکم یک جورچین را داشت برایم
مکث کردم
فرصت داد برای ساختنش ...
ساختم
گیج شدم
ذوق کردم
ولی آخر باور کردنی نبود !
من با نه نفر دیگر !
تا شب به چشمهای دخترک نگاه کردم و بوسه پاشیدم به روی گونه هایش
دخترک پس از سه ماه بهترین هدیه ی این روزها را به من داد
دخترک، چشمهایم هدیه به تو ...
لحنش را جدی کرد
دیگر نمی خندید
ترسیده بودم کمی !
آهسته شروع کرد به حرف زدن
حواسم جای دیگری بود
نمی فهمیدم چه می گوید !
ده نفر
نمایشگاه
سال دیگر
دو روز دیگر علاوه بر پنج شنبه ها
من
...
حرفهایش حکم یک جورچین را داشت برایم
مکث کردم
فرصت داد برای ساختنش ...
ساختم
گیج شدم
ذوق کردم
ولی آخر باور کردنی نبود !
من با نه نفر دیگر !
تا شب به چشمهای دخترک نگاه کردم و بوسه پاشیدم به روی گونه هایش
دخترک پس از سه ماه بهترین هدیه ی این روزها را به من داد
دخترک، چشمهایم هدیه به تو ...
4 comments:
تبریک... :-)
.
یه روز یه مورچه هه می ره کفِ دستِ یه فیلِ می شینه...
.
خیلی خوشحال شدم... :-)
هنوز
روي خيلي از ديوارهاي کوچه هاي خلوت و قديمي
به دنبال رد و اثر مشتهايم ميگردم.
نشانيشان را از ته سيگارهاي آشنا ميشناسم
از قول دخترك: نابينا شو!
غمگین بود
Post a Comment