واگویه های من
Monday, April 21, 2008
Shaparak
شاپرکه کنارم نشست.
ذوق کردنشو دوس داشتم.
بالا پایین پریدنشو.
بودنشو.
شاپرکه پرید و رفت.
خسته شدم.
ساکت شدم.
بی حس شدم.
م ر د م.
Newer Post
Older Post
Home