Tuesday, May 20, 2008

No Words

دندونامو بهم قفل می کنم.
لبامو روی هم فشار میدم.
تا حرفام نپرن بیرون.

5 comments:

Anonymous said...

یادم به وقتی افتاد که گفتم در دلمو بستم یه قفل کتابی زدم بهش از اون بزرگا
تا دیگه کسی وارد نشه کسی هم نتونه بره بیرون...
اونوقت هوای دلم تموم می شه و اونایی که اون تو مردن میمیرن...

Anonymous said...

یادت نره چشمهات رو هم باید ببندی

Anonymous said...

hi here!

Anonymous said...

چقدر دلم برای تلخیه اینجا تنگ شده بود
بعضی حرفا گفتنی نیست

Anonymous said...

این حرف تلخ بزرگیه حتی می تونه کشف باشه که آدم ها تنهان و شبیه هم آزارم می ده