Wednesday, January 03, 2007

Essence

گفت بودنت را برایم هجی کن
گفتم هجی کردن بلد نیستم
خندید ... بلند ،بلند تکرار کرد ه س ت ی
! نگاهش کردم ، از آن نگاههای مات و مبهوتی که گاه گاهی نثار چشمان تو می کنم
اخم کرد ، دوباره فریاد زد ه س ت ی
... من نیز فریاد زدم همدردی ساده ای که تو یادم دادی
... چشمانش را بست و رفت

7 comments:

hozein said...

Hanooz ham hejji kardan nemidanam
"H"ejji kardane negahe to
"A"z rooze avval
"S"akht-tarin kare bood
"T"o in ra nafahmidi
"Y"a khodeto zadi be nafahmi:D
!!!

-::Shadeless::-

Anonymous said...

hameiman Hastim vali Chegoone Boodaneman Mohem ast

PaRaDa said...

hastam
hasti hast......digar nist!
hame chiz mazi estemrari shode in ruzha

شقايق said...

bayad migoft b o o d i!

Anonymous said...

wao..! ghashang bod.talkham bod.khali bod,garche pore por bod.

Anonymous said...

هستی...
اما تا کی؟
باشم...
اما تا کی؟
نمی دونم...
نمی دونه...
می خواد باشم...
براش هستم...
فریاد نمی زنه...
اما آروم از ته دلش داد میزنه...
بمون...
اما تا کی؟

Gray SoulMate said...

ب و د م . ندید . ماندم . نماند . رفتم . رفت . نفهمید . دانستم .
...
همدردی ساده نیست . هیچ وقت . اگر به بودنت فقط همدرد می شوی ، بگویمت که خود نیز دردی بر شانه ای .