این روزها فقط موسیقی گوش میدهم. با موسیقی زندگی میکنم و
هیچ چیزی نمیتواند حالم را شرح دهد جز همین آواهایی که میشنوم..
Friday, May 10, 2013
از حمام که میآیم، موهای خیسم را هنوز که هنوز است خشک نمیکنم.
قبل نوشت: شرطی شدهام. همهچیز یکهو یادم میرود، کمی زندگی میکنم! ولی وای
به حالِ وقتی که دوباره یادم بیاید! از زندگی میافتم. بدجور هم میافتم!
بعد نوشت: حواسم
نیست. حواسم هیچ سرِ جایش نیست. چندی است مدام کم میآورم و از تمامِ برنامههای
زندگیام جا میمانم..
سرم را روی میز
میگذارم، بلند که میکنم از جا و مکان و وقت دیگر خبری ندارم! میروم و برمیگردم
و همهچیز برای لحظهای یادم میرود.. مدام حالم را میپرسی. و مدام تنها نگاهت میکنم.
بی هیچ واژهای برای ادا کردن. احساس میکنم حرف زدن یعنی خیانت به کلمات، به
اصوات، به خودم حتی! برای همین هم هست که هیچ نمیگویم که هیچ نشنوم.. آدم بعضی
وقتها نیاز به «کلمه نشنیدن» دارد! از بس فکر میکند هر راستی بعدش دروغ است. هر
سفیدی بعدش سیاه است. سرم گیج میرود. از دروغ و سیاهی که مینویسم سرم گیج میرود.
سرم گیج رفت. دو بار. چون دوبار نوشتم دروغ و سیاهی. و باز سرم گیج رفت!
صبر کردم. چون
دلم میخواست. چون فکر میکردم آدم برای رسیدن باید صبر کند. آدم برای دوست داشتن
باید صبر کند. آدم برای آدم باید صبر کند. و صبر کردم. و خیلی صبر کردم. منِ
ناصبور صبر کردم و درک کردم و تحمل. مثلِ وقتی که قرار بود برای رسیدن به همینجایی
که حالا هستم صبر کنم و تحمل و تلاش! (کارم را میگویم) حالا که دارم فکر میکنم
میبینم هیچکجای زندگیام انقدر صبوری نکرده بودم تا به حال. و اینبار چه دلم میخواست..
ولی خب.. همیشه صبوری کردن جواب نمیدهد. همیشه درک کردن جواب نمیدهد. همیشه تحمل
کردن جواب نمیدهد. گاهی وقتها آدمِ روبرویت (شاید هم بیکه بخواهد) صبوری کردن
را وظیفهات میداند و این کار را سخت میکند!
به اندازه ی سه
ماه نوشتم و پاک کردم. من از نوشتن و تایپ یک چیزش را خوب یاد گرفتهام! بک اسپیس.
اصلا به گمانم کارآمدترین دکمهی کیبورد بک اسپیس است! اینکه هی بنویسی و خالی شوی
و پاک کنی و باز از نو!
من نصفه نیمه
نوشتم. نصفه نیمه خالی شدم. نصفه نیمه پاک کردم. و هنوز نصفه نیمه نو نشدهام!
خیلی چیزها هنوز اذیتم میکند! خیلی از نوشتهها و عکسها و حرفها و روابط! از
خیلی از چیزها هنوز سر در نمیآورم! پاک کردم چون داشتم اذیت میشدم. پاک کردم چون
آدمِ ندیدن و ساده از کنارش گذشتن نبودم! و چه بهتر که کاری کنم که نبینم!
زیادی نوشتم.
همان جملهی اولم. شرطی شدهام و ..
Subscribe to:
Posts (Atom)