Sunday, November 20, 2005

First post



من اکنون احساس ميکنم
بر تلی از همه اتش ها و اميدها وخواستن هايم
تنها مانده ام
وگرداگردزمين خلوت را مينگرم
وخودرامينگرم
ودراين نگريستن های همه دردناک و همه تلخ
اين سوال همواره درپيش نظرم پديدار است
و هر لحظه صريحتر و کوبنده تر
که تو اينجا چه می کنی؟
امروز به خود گفتم
من احساس می کنم
که نشسته ام زمان را می نگرم که می گذرد
همين و همين