Tuesday, September 26, 2006

for you

- و باز ... – کلمات سردرگم – ذهنی آشفته
... جملاتی ناهمگون – احساسی مهار نشده – باز هم بگویم
! هر گاه که می خواهم برای تو بنویسم همه ی وجودم تهی می شود ، می شوم منی خالی
! چه می دانم - در پی یافتن دلیلش هم نمی روم ، چرا که می دانم هرگز به آن نخواهم رسید
- زمان می گذرد – ذهن من هنوز ار واژه تهی است – وجود من هنوز از من خالی است
... من از حرکت باز ایستاده ام
، یادم آمد – درست است – دیروز آرزو کردم
" کاش ثانیه ها از حرکت باز می استادند تا من نیز کمی استراحت کنم "
... تو کیستی که ثانیه ها به فرمان تو
... آخر می گویند زمان از حرکت باز نمی افتد و تو مجبور به همراهی آنی
، در هر صورت سپاس
! مرا به من باز گرداندی
! پ.ن : برای رسیدن به آرامش برای تو دست به قلم می برم

9 comments:

Anonymous said...

Che YOU e Arzesh Mandie Pas! :)

PaRaDa said...

vali in dast be ghalam bordane hameye aramesh ro gahi be ham mirize
gahi ke na
hamishe!

Anonymous said...

ای نازنین گریه نکن...این زمانه زمانی برای گریه هم نگذاشته

Anonymous said...

leyla hatami be koja resid?nobate ma hanoo nashode?

Bingala said...

we live to love & regret loving & then love again...

Anonymous said...

xoobe...

Anonymous said...

axe ye pirezane!ye negahi be mailet bendaz,entekhabesh bokoni ya na ziba mikeshi!

Anonymous said...

Gahi in To tamam e bahanehaye boodan e man ast ...

Anonymous said...

delam barayat tang shode...