Sunday, February 11, 2007

Just Crazy

باز شروع می کنم
و تو نگاهت را دقیقتر از همیشه به لبهای همیشه بسته ام می دوزی
اینبار من نیز چشمانم خیره به لبهایی است که خیال باز شدن دارد
نفسی عمیق
هجوم کلمات
آرام – آرام
همه چیز باید حساب شده باشد
مثل همین نفسهایی که محکوم به آمدن و رفتنند
... و
باز می کنم خود را
خود ِ محبوسم را
خود ِ در بندم را
برای تنها یک کلمه
برای تنها یک جمله
برای بیان یک بودن
" مرداب سکوت مرا بلعید ، دیگر داوطلب کمک نمی خواهم "
...
چقدر سردم شده است
چقدر آشفته ام
چقدر بی کلمه شده ام
چرا دستانم بی حس شده اند
هی من ، چقدر دلم برایت می سوزد
خشک شده ام
اشک نمی ریزم
فریاد نمی زنم
موهایم را نمی بندم
من دیگر با تو هم حرفی ندارم
...
دیوانه شده ام
دیوانه ام کردند
دیوانگی را توان تحمل نبود ولی دچارش که شوی دیگر توان رهایی نیست
مـــــــــــــــــــــــرا دیـــــــــــــــــــــوانه کــــــــــــــــردند
ساده ساده ساده ساده ساده ساده

11 comments:

Anonymous said...

قشنگ مینویسی و لی قدر گوهر رو گوهر شناس میفهمه

elz bitter said...

divanegi ro eshgh ast :D

Anonymous said...

دیوانه گی هم عالمی داره...
اما اینکه دیوانه ات کردن ...
را نه...
دیوانه شدن را گفتم

Anonymous said...

تابلوی فرش اون عکس دختر کولیت توی پذیرایی خونه روی دیواره و من گاهی مدت زیادی روبروش می ایستم و نگاهش می کنم . دیدن عکسش اینجا لبخند داشت برام .

Anonymous said...

fekkonam divoonea beran behesht...motmaen nist..vali motmaenam jahanam nemiran!
haminjoori ye ghadam jeloyi!!!

Anonymous said...

man budam moham ro dom asbi mikardma miraftam koli jigh ham mizadam !

Bingala said...

khob donya faghat jaye divunehast. Pas bayad divane shod va divanevar zeest.

ethan said...

aya to in donya khob boodan be manaie khod virangari shode?

Bingala said...

negaran nabash! yeki az ye daneshgahe dige umad be jat hazeri zad o raft :-) bedune heech menati taze!! ;-)

Anonymous said...

هی من ، چقدر دلم برایت می سوزد in cheghadr ghashang boodd.......

Anonymous said...

اوه

مثل اینکه اوضاع زیاد خوب نیست