Monday, March 26, 2007

21th



! چه روزهای بی صدایی

دستانم را دراز کرده ام
... شاید باد آنها را بگیرد در این بی کسی ها

ولی نه
همان بهتر که در جیبم فرو کنم
... آخر عادت ندارم کسی دستم را بگیرد
بیست سال گذشت
و من به خیلی چیزها عادت نکرده ام
تنها زندگی ام را در لبخندهای بی دلیل خلاصه کرده ام
...
بیست ویک سال و یک دقیقه
بیست و یک سال و یک روز
بیست و یک سال و یک ماه
... بیست و یک سال و

چه می دانم
! هی من ، به گمانت بزرگ شده ایم
پ.ن : به گمانم امروز روز خوبی باشد
! با اینکه می دانم این نیز بگذرد

9 comments:

hozein said...

Khob bara inke bishtar zoagh koni inja ham tabrik migam tavalodeto:D

ethan said...

همه چیز میگذره.حتی تنهائی؟

Anonymous said...

حالا ، در این سکوت تنهایی
نشسته ام
در انتظار کسی ، که شاید
دلیلی برای بودن های بی دلیلم
باشد
...
:)
پسرک رویاها
!

شقايق said...

vaai mobarake mobarake tavallodet kheili mobarake

behrang said...

روزهای نو ِ زندگیت شاد
زندگی با گذشتنش قشنگه
شاد بگذر، زیبا

Anonymous said...

vayyyyyyyy tavalodet mobarak!

Anonymous said...

بیست و یک سال و یک عمر

Anonymous said...

in yeki nemigzare!

Anonymous said...

و چه راحت به دل ساده ی من چنگ زدی...مبارکه