Sunday, September 09, 2007

crack up

بیست و یک سال زندگی
، و انبوهی فکر باطله، فکر خام،فکر خاک گرفته
! فکر تاریخ مصرف گذشته و شاید کمی ف ک ر نو
...
مدت زیادی نمی گذرد که دوباره چشم دوخته ام به بودنم
ذره بین نداشته ام را گذاشته ام بر روزهای از دست رفته و نیامده
بر من ِ روزهای پیش
بر من ِ امروز
بر من ِ خیالی آینده
!
نتایج خوبی بدست آورده ام
اینکه من خیلی زود تمام می شوم برای آدمها
باز هم دلیلش را نمی دانم
! و همین ندانستنهاست که کلافه ام می کند
...
در این مدت که می نشینم و مدام به من ِ درونیم
با تمام احساس ِ داشته و نداشته اش فکر می کنم
با دستهای نا توانم
زمین سرد اتاق را می کنم
! آخر هنوز آدمهای زیادی با منند
! آدمهای زیادی می شوند آشنای غریبه ی دیروز
بعد بلند می شوم
و می شمارم
گورهای کنده شده را
... یک، دو، سه، چهار
! برای امروز کافی است
سنگ قبرها را می خوانم
! دلم می سوزد، اشکم نمی آید ولی
! من چقدر مرده ام
! من چقدر می خواهم بمیرم
دیوار سپید اتاق تنهایی ها هم این روزها حکم دفتر دلم را دارد
مدام می نویسم حرفهایم را بر رویش
آخر نمی خواهم حرفهای این روزهایم جایی حک شود
کسی بخواندشان
! آخر جوابی ندارم برایشان
...
بیرون اتاق پر است از خنده هایم
! درون اتاق پر است از زندگیم
...
همین که می شود بود و زندگی کرد کافی است
! دلم خوش است به خنده هایم
! زندگی می کنیم با هم
پ.ن: من مدتهای زیادی است دیگر از سر خط نمی نویسم

5 comments:

Anonymous said...

shaiad salhast ke zire zamin zendegi mikonim,delat ra be hamin zir khosh kon :)

Anonymous said...

پارادایس ! میدان پر از هرج و مرج ولیعصر . صدای اذان از دور . پیاده که می شوم اشکم می جوشد و می ریزد به چشم و می بندم چشم و پلک هایم تمام خیسی شان را می مکد تا مبادا گونه ام تر شود آن وسط . حس های غریبی که نمی فهممشان هیچ .

Anonymous said...

یه روز از همین میترسیدم که بلاخره اتفاق افتاد

Anonymous said...

دخملك اينقدر به اين چيزا فكر نكن...
به درون بيرون...
مدت هاي زيادي به قاب هاي خالي رئوي ديوار اتاقم فكر مي كردم...
و نمي دانم چرا براي تمام دوستانم ماندگارم تنها او برايم هميشه ماندگار...
من هم نمي دانم چرا براي او ....
نمي دانم چرا او براي من...
...
مواظب خودت باش...
يه كار كن كه درون اتاق و بيرون اتاق هر دو مثل هم بشن...
خودتو اذيت نكن.
سخته اما ممكنه
باور كن

Anonymous said...

رخت نو به تن می کنی