Tuesday, October 23, 2007

plZ open it !

در خانه بسته بود
درست مثل همیشه
اینبار حتی گوشه اش هم باز نمانده بود
ولی تو باز نشسته بودی سر جای همیشگیت !
کافی بود لای در باز شود
آنوقت می شد خنده ات را دید، لمس کرد ...
ولی کو تا آن در بار دیگر باز شود !
راستی می دانم که تا حالا فهمیده ای
دو چشم دیگر هم آنطرف در لحظه ها را دو تا یکی می شمارند تا در دوباره باز شود !
ولی عیبی ندارد
خیالی نیست
من نقاشی بلدم، کاغذ و مداد هم که دارم
عکس خودم را می کشم، عکس چشمهایم را
آنوقت تایش می کنم و با آن، از آن هواپیماها درست می کنم و از بالای در به بیرون می فرستمش
تنها کافی است پشت در باشی
تا بشود برای تو ...
آنوقت بازش کن، مرا که دیدی کمی بخند
و هر چه دوست داشتی رویش بنویس و پروازش بده به سوی من
وای مواظب باش درست پرتابش کنی، مبادا کس دیگری برش دارد
آنوقت بد می شود ها !
اینگونه هم کیف میدهد ها
کاری ندارد که
یک روز امتحانش می کنیم
شاید همین فردا ...

پ.ن : مدل جدید نوشتن !
دارم سعی می کنم بشوم من، زمان می برد ...

4 comments:

Anonymous said...

khob manzoor?:Dba in haal man be naghi migam ke behesh khiyanat kardi!:D

Anonymous said...

bebin...
midooni...
bara man shodan kheili shrayete lazeme...
ke mohmtarinesh arameshe...
omidvaram behesh beresi...
shooset daram

شقايق said...

umm bayad keyf bede khob

Anonymous said...

درهای بسته همیشه مرا نا امید می کنند!
نمیدانم ...
هواپیما بازی را دوست دارم ...
مرا یاد کودکیم می اندازد !