Sunday, August 24, 2008

view

پنجره رو به یک شهر باز است. رو به یک دنیا دوندگی. رو به گاهی تازگی. پرده ها کنار می روند. پنجره رو به خرابه ای تاریک باز است. یادم آمد. طراحی های روی پرده ی اتاق کار خودم بود. گاهی کنارش می زنم که یادم نرود هنوز خرابه سر ِ جایش هست. هنوز صبح می شود و شب. هنوز ...

6 comments:

Anonymous said...

غیر از این هم انتظار نمیرود
رنگ بک عالیه

Anonymous said...

Behdashte Dahan o dandan!!!

Anonymous said...

مي دويم...مي دويم...مي دويم...صبح مي شود و شب...مي دويم...مي دويم...

Anonymous said...

man hamishe pardeharo mindazam!

Anonymous said...

the scene is what we make of it :) cheer up

Anonymous said...

که هنوز پشت لبخندهایمان یه عالمه مشکل پیچانده ایم .. ؟!