Monday, February 02, 2009

خیس ِ خیس.
تو را پشت ِ نرده ها جا می گذارم و می روم.
آنوقت باید در این باران ِ بی علاقه، تک سرنشین تمام ِ این شهر را گز کنم!
کاری نمی ماند مگر، گوش دادن به تمام ِ آهنگهای غیر ِ مجاز ِ هاید شده ی مریض که مدتهای مدیدی میشد که بایگانیشان کرده بودم!!
آدم این باران را ببیند و خیس شود و یاد ِ تنهایی هایش نیفتد؟ یاد ِ خودش؟
محال است جانم. محال.