Friday, September 04, 2009

باید از نو شروع کنم.
آمده بودم بنویسم چند وقتی است به هیچ آهنگی گوش نمی دهم. آمده بودم بنویسم خیلی وقت است هیچ آهنگی را play نکرده ام، از روی ِ هیچ آهنگی نگذشته ام، هیچ آهنگی را stop نکرده ام، هیچ آهنگی را نگه نداشته ام و به هیچ آهنگی فکر نکرده ام!
آمده بودم بنویسم این گوش ندادن ها، این بی موسیقی زندگی کردن ها، این نبودن ِ هیچ صدایی در این روزها چه معناهای بدی می تواند داشته باشد! چقدر فراموشی پشت ِ لحظه لحظه اش خانه کرده!
آمده بودم همین ها را بنویسم و در آخرش اضافه کنم: "مرا دارد چه می شود؟"
ولی حالا..
نمی دانم.
آهنگی را که در آن نیمه شب به من دادی گذاشته ام برایم بخواند. همان آهنگی که باید همان شب به من می رسید و من گوش می دادم و ..
و تو شاید ندانی که من چقدر دوستت دارم ...