Sunday, October 31, 2010

اولش دستِ من نبود
بعدتر هایش هم
وسط هایش هم
بعد از وسط هایش هم
ولی آخرش چرا
دستِ خودم هست
گفته اند این آخرش مالِ خودت
سقوط ِ آزاد
کارِ دیگری از دستم بر نمی آمد
همه ی کارها را کرده بودند
همه ی راه ها را رفته بودند
بی نتیجه بود
بی تأثیر
خواستم سقوط کنم
باد بپیچد لای موهایم
دست هایم را باز کنم
مطمئن هستم آن وسط های سقوط نفسم میگیرد
و به مرگ ِ طبیعی میمیرم
آنوقت کسی نمی گوید:
"دیدی! بالاخره خودش را کشت"
من خودکشی نمی کنم
من نفس ام می گیرد و می میرم
و آدم ها توی دلشان می گویند:
"همیشه نفس کم داشت .."
و به راستی
من
همیشه
نفس
کم داشتم
برای این زندگی ..