بانگ لا اله الا الله
همه چیز با بانگ لا اله الا الله شروع شد. تا قبلش همه پوزخند میزدند که چرت نگو! محال است. همین چند روز پیشها دیدیمش.. خندان، خجالتی، ناز.. اصلا مگر میشود؟ به همین راحتی؟ مُرد؟ غرق شد؟ آنهم توی یک دریاچه؟
غسالخانه، پذیرش، نمازِ میت، ل ا ا ل ه ا ل ا ا ل ل ه..
گودالِ خالی. یک پسر بچهی هنوز 6ساله نشدهی کفن پیچ شده، پدری سرگشته، مادری.. آخ.. مادری..
لا اله الا الله
صلوات
فاتحه
برایِ بار آخر ببینش..
آخرین تصویرِ پسرِ من این نیست، پسرِ من توی قلبمه
خاک
خاک
خاک
.
.
.
پسر م وسطِ ظهر رفت زیرِ خاک..
.
.
.
هوار میکشیدیم. کارِ دیگری بلد نبودیم امروز انجام دهیم.
حالا؟
مات، مبهوت، کرخت، سکوت، سکوت، سکوت..
بچههایتان، جانِتان، عزیزانتان را .. تورابخدا حواستان پرت نشود.. یک عمر هم که هوار بکشید دنیا همین رنگ میماند..
ای داد
ای دادِ بیداد