Saturday, March 03, 2007

Alone in my bedroom



اینجا اتاق تنهایی های من است
گورستان اشکهای خشک شده
قبرستان آمال در نطفه خفه شده
اینجا حتی یک چراغ هم ندارد برای روشن کردن
چه توقعی است
وقتی من از دیار تنهایی ها
تنها به یک مداد سیاه و دفتر سپید دل خوش کرده ام
من تتها نیستم
! اینرا نوشته هایم می گویند
تنها کمی خسته ام
! آخر دلم را شکسته اند ، همانها که می گویند کمی دوستم دارند هنوز
شبی نمی شود که چشمانم به آرامی برروی هم روند
چیزی نمی خواهم
تنها دلم کمی اشک می خواهد
وقتی حرفهایت آوار می شود بر تمام بودنم
چه ساده پا می گذاری بر پاکی نگاهم
راستی ، در این لحظه ها من اشک نمی ریزم ، چرا ؟
! چرا نباید آرام شوم در این دیوانگیها
تو را هم نمی خواهم
من تنها گاهی دلم برای سکوتم می سوزد
برای حرفهای نگفته ام
حرفهایی که انگار خیال گفته شدن را به گور برده اند
تا مرا دیوانه کنند
! آنها نمی دانند من دیــــــــــــــــوانه ام
نگاهم نکن
چشمانم سالهاست نور همیشگی را ندارد
پیر شده ام
... پیر

پ.ن : فکرش را بکن ، امروز گشتم و قرصهایم را پیدا کردم
باز شروع می کنم
روزی دو عدد

7 comments:

Anonymous said...

khub mishi ishalah kari ke az man bar nemiad ? miad? dariq nemikonaamaaa

Anonymous said...

balayi manam

شقايق said...

man hamin otagh ro ham nadaram

Anonymous said...

این مریضی های لاعلاج بی درمون لعنتی !!!! این دردهای بی درمون که گاهگاه می یاد و میره...امیدوارم زودتر بهتر شی.خودتو نباز دختر

Anonymous said...

chetori doostam?

Anonymous said...

kame!
2 ta kame!
otaghet ro vali dus daram!

Bingala said...

khodsarane daru mikhori!!! nA!!! unam yeho az 2 ta shuru mikhay bokoni!!! bikhial, man ke aslan tosie nemikonam!! Bezar cortisole badanet jobran mikone inaro!