Tuesday, April 24, 2007

walk alone ...

پیاده روهای شهر را گز کردن
در میان بارانهایی که تنها برای تو می بارد
و بوی نمی که از خاک بلند شده
دیوانگی این روزها را مرهمی است
وقتی میان آمدنها و نیامدنها
وقتی میان بودنها ونبودنها
وقتی میان شدنها و نشدنها
تنها یک قدم فاصله مانده
و تو نمی دانی
می آید یا نمی آید
...
هدیه ی تمام این خستگیها
می شود سیب قرمزی که پسرک خیابانگرد همین حوالیها ارزانیم می دارد
و من نشُسته می خورم
تا بگویم همه چیز حل خواهد شد
در تو و روزهایت
!... در من و مدادهای رنگیم

دوم اردیبهشت ماه هشتاد و شش

... پ.ن : بدان نمی شود تو و سه نقطه های همیشگیت را از یاد برد

12 comments:

Anonymous said...

خوش بحال مداد رنگیها که می توانند تصویرگر اوج خواستنیهایم باشند وقتی قرار است تمام خط خطیهای ذهنم به تو ختم شود ..

Anonymous said...

داییم می‌گه زندگی مشکوک هیجان و لذت داره! جمله‌ی پ.ن مشکوک می‌زد!
حالا از این حرفا گذشته سیب قرمز نشسته تجسم جالبی داره

Anonymous said...

midunam ! :D ;) :x

[...]
hamin!

ethan said...

gaaz zadane yek sibe sorkh~!

ethan said...
This comment has been removed by the author.
شقايق said...

نم باران و گاز سیب سرخ چه لذت بخش می شه باشه

Anonymous said...

adat mikonim:
medadrangihayam shayad betavanand dar kootahtarin zaman ranghara ,tora ,man ra ,hamechiz ra....hal konand ama man be in rahatiha nemitavanam!
up

Anonymous said...

hal khahad shod . . . .(?!)

Anonymous said...

baroon ke maloom nist vase ki mibare............

Anonymous said...

hmae chiz ro gofti joz 3noghteharo,montazer bemoonam/?

Anonymous said...

khiaban ha ra gaz kardan kare zibayist...
makhsoosan agar booye khak ham biad
makhsoosan agar dokhtare ziba va khoshbooyi hamrahat bashad...
donya faghat hamin hast...

Anonymous said...

to hamishe kam boodi
va gah aslan nabudi
mesle hala ke nisti ...