Monday, June 04, 2007

...

نفسم بالا نمی آمد، چشمانم چیزی نمی دید، قلبم دیگر نمی زد
تنها به نابودی فکر می کردم، به اینکه اگر نبود، اگر نباشم
دیگر هیچ دلیلی وجود نخواهد داشت برای بودن
... سخت بود، خیلی سخت
وقتی تنها در عرض چند دقیقه آزار دهنده ترین افکار، به یکباره
... هجوم آورند بر بودنت
داشتم تمام می کردم، ت م ا م
هنوز هم داشت می گشت
پیدا نمی شدم چرا !؟
"می شه دوباره بگردید- خواهش می کنم !؟!؟"
چقدر آرام بود
چقدر آشفته بودم
... صفحه ی بعد، صفحه ی بعد، صفحه ی بعد
پس کجا بود !؟
دست و پا زدن خودم را در این دنیای وهم آلود می دیدم
بالا و پایین پریدنهای بی وقفه ام را
! دیگر نمی دانستم چه کنم
... : که ناگهان گفت
داشت نام کوچکم را صدا می زد
دوباره زنده شدم
به یکباره شدم خوشحال ترین آدم این روزها
... پ.ن : تنها یک ماه ِ دیگر

10 comments:

Anonymous said...

liste chi bood hala?:D

begoo ma ham bedoonim baba! ye maah dige che khabare?:D

Anonymous said...

hala ma vase chi khosh hal shim? baiad ye mah sabr konim befahmim???

Anonymous said...

فقط با صدا کردن نام کوچیکت؟! خوب شاید واقعا خوشحالی داشته باشه

Iranian idiot said...

ممنون بابت تبریک!
خوشحالم طرف پیدات کرد دوباره!!

شقايق said...

khob in ke khobe baz khosh hal shodi, nemigi ye maah dige che khabare :D?

Anonymous said...

zood tond sarii begoo mahe digee gharare che etefaghii biyoftee?:Dmontazeramaa hamin alan begooo?????????
adatmikonim

Anonymous said...

khoshhalit mobarak !!! ... ENSAN

Bingala said...

coming back to life

Anonymous said...

مرا به نام بخوان...
...
نمی خواند...
می خواند...
آن که نمی خواهم

Anonymous said...

کانون وبلاگ نویسان شیراز عضو می پذیرد.
http://webaneh.com