Tuesday, September 25, 2007

200

دارد می رود
می فهمی !
د ا ر د م ی ر و د ...
و تو هنوز هیچ نمی دانی از بود و نبود او !
یادت می آید درست یکماه و پنج روز پیش شمارش معکوس را شروع کرده بودی !
و نوشته بودی ... !
به گمانم خودت هم هیچ نمی فهمی از حال و هوای این روزهایت !
گیجی، آشفته ای، ساکتی، ماتی، خیره ای، بی احساسی
اما دیوانه ... نه، دیوانه نیستی !
امروز می گفت چه سکوت سردی را حواله ی اولین روزهای با هم بودن کرده ای !
برای شروع چنین سرد و بی روحی ، پایانی چگونه را انتظار باید کشید !؟!؟
دیروز تمام خنده هایم را روانه ی لحظه های خاکستریت کردم
امروز تمام خنده هایم را بلعیدم
و مات و مبهوت مانده ام فردا را چه کنم !
لبخند بزنم یا بشوم من و از ته دل بخندم به روزهای نیامده ام !
ولی نه
او دارد می رود !
هی من
اشکهایم کو !؟
به آنها احتیاج دارم !
دیگر وقتش رسیده، باید زودتر از اینها دست به کار می شدم !
اشکهایم کو !؟
می دانید اگر نباشید همه چیز را می فهمد !؟
باشد ! نیایید !
باشد ! بگذارید بفهمد !
چقدر خود خواهید ! ولی بدانید به بود و نبود شما نیست
همین که خودم بدانم چقدر دوستش دارم کافی است !
وای
ببین
براستی دارد می رود !
د ا ر د م ی ر و د !

5 comments:

Anonymous said...

Nothing to say!

Anonymous said...

همین که خودم بدانم چقدر دوستش دارم کافی است !
...
خوب این جملت رو درک می کنم...
نگذار...
نگذار...
نه برو...
نه رفتنش را ...

Anonymous said...

mage gharare hame bemoonan!?yeja khundam adamha miayand,adat midahand bad ham miravand!

Anonymous said...

پشت سر مسافر گریه شگون نداره
من گریه نکردم
الان 7 ساله که بر نگشته
نمیدونم شاید باید گریه میکردم

Stranger said...

همیشه شنیده ام که هر آمدنی رفتنی دارد اما کاش می شد که بگویم هر رفتنی آمدنی دارد . . .

چگونه ببویم عطر اینروز ها را که در چنین روزی آمده بودی . . .

عذابم می دهد این روزها رفتنت بی پرده بگویم کاش می دانستم که آیا باز هم می روی همانند دیرزوترین هایم . . .

کاش می دانستم که توهم رفته ات روزهایت هست؟!