Tuesday, January 22, 2008

نشسته ام روی همان سکویی که ...
پاهایم را تکان می دهم، شروع می کنم به شمردن
یک، دو، سه، چهار ...
یک: ...
دو: ...
سه: ...
چهار: ...
به پنج که می رسم
می ایستم
نگاهم خشک می شود به جای خالیت
نگاهم را می دزدم و ...
"خسته شدم، می شه دیگه بالاتر نریم ..."