Monday, April 20, 2009

Angels Walk Among Us

عکس ِ من در قاب- عکس ِ من/ تولد ِ تو/ کادوی ِ تولد ِ من- شال ِ نقاشی شده- یک گلدان ِ کوچک ِ دوست داشتنی- فانوس- دوست داشتن- یک میز ِ چهار نفره ی کوچک- برجی در سقف- یک تخته ی سیاه و نوشته هایی با گچ ِ سفید روی آن- موسیقی های نوستالژی وار ِ از حفظ- یک غذای ِ عجیب و غریب- یک نفر خواب- یک نفر در حال ِ یاد گرفتن ِ عکاسی با دوربین های جدید تر از قبل- یک دنیا خنده- دستهایی معلق در هوا- خاطرات ِ تمام نشدنی- دو هفته دربست آژانس ِ دوستی بودن- لئون تولستوی- میلک- آدم هایی که چه زود عوض می شوند- آدم هایی که چقدر آدم می شناسند- چقدر شماره دارند در گوشی هایشان- چقدر خالی اند از خیلی چیزها- نوشابه های هیجان انگیز- نگاه های تمام نشدنی ِ این و آن- شلوغ کردن های همیشگی- امروز- ظهر- شاید خیلی چیزها-
خواستم جمله بندی کنم، دیدم دست خورده می شود. بعضی وقت ها نباید خیلی به کلمات ور رفت، بالا و پایینشان کرد، ته شان را با فعل بست یا حتی نقطه گذاشت. باید رها باشند و آزاد. شاید اینگونه بیشتر بمانند در ذهن.
خلاصه اش این می شود:
راز ِ امروز می ماند تا همیشه در دلم.
پ.ن: (به قول ِ کیوسک) روز نوشت