Monday, July 27, 2009

نه همیشه،
گاهی اوقات به سرم می زند.
آنهم درست وقت هایی که شانه نداریم و قرار است مهمان بیاید!
به سرم می زند موهای ِ بلندم را بهم بپیچم.
آخر شما نمی دانید که من چقدر به همیشه و همه جا یکجور بودنم حساسم!
شما نمی دانید که من چقدر پیچیده شده ام،
شما نمی دانید که چقدر پیچیدگی افتاده به جانم.
نه، نه، نمی دانید و من هر چقدر هم که بگویم هیچ فایده ای ندارد!
ظاهر و باطن یکی است دقیقا در اینجاست که معنی پیدا می کند!