Friday, August 14, 2009

داشت دروغ می گفت. از اول تا آخرش را. و در تمام ِ جمله هایش داشت با مداد نام ِ مرا می نوشت! سیاه ِ سیاه. و من در تمام ِ جمله ها به جای ِ آنکه گمان ِ دروغگو بودن ِ او را بکنم، به دنبال ِ کارهای کرده و نکرده ی خودم می گشتم. او داشت دروغ می گفت و من باورم نمی شد که او دروغگوست! که او دارد به همین راحتی مرا سیاه می کند!