Sunday, September 20, 2009

GlasseS

داشتم فک می کردم چند وقت شد؟ 4 ماه؟ 5 ماه؟ 6 ماه!
بگذریم. خیلی وقت شده بود! گم شدن ِ عینکمو میگم! و من دیروز بالاخره رفتم اوپتومتری برای معاینه ی چشام! از آخرین باری که رفته بودم یه سه سالی میگذشت! حالا بماند تا رسیدن به کیلینیک چقدر خندیدیمو پشت ِ یه تاکسی گیر افتاده بودیم که ته ِ اسلولی راه می رفت و هی دستشو می آورد بیرون که مثلا راه بده ما رد بشیم! ما هم چون کوچه ی بعدی باید می پیچیدیم از پشتش تکون نمی خوردیم! ولی آخرش بس که حرصم در اومد درست سر ِ کوچه ازش زدم جلو و پیچیدم! اصن یکی نیست بگه این کیلینیک ِ نورو چرا اونجا گذاشتن!
با داداشه رفتیم تو. داداشه داشت تعریف میکرد دفعه ی قبلی دکتره وقتی چشاشو معاینه می کنه میگه نمره ی چشمت 5 شده! بعد شماره ی عینکشو که میبینه 2.5 هست! میفهمه ضایع کرده! میگه برو قطره بریز بعد بیا! داداشه که برمیگرده دوباره معاینه اش می کنه میگه شدی 3 اینا! حالا فک کن اینارو داشت برا منی تعریف میکرد که ته ِ ترسوام! گفتم من عمرا اگه قطره بریزم :دی
صدام میکنن. میرم میشینم رو صندلی. یه آقای ِ دکتر ِ مهربونی میاد جلو. میگه واسه چی اومدی!؟ میگم وا! برای معاینه دیگه! یه چند سالی نیومده بودم گفتم یه سر بزنم بهتون :دی اونوقت یدونه ازون عینک بامزه ها میده بزنم به چشام! شروع میکنه به پرسیدن. چپ/ بالا/ پایین/ راست! هی کوچیکترش میکنه! بعد من به طبع هی که ریز میشه نمی بینم دیگه :دی بعضی هاشو چپه میگم! بعد آقا دکتره هی با مهربونی میگه بیشتر دقت کن! این یعنی اشتباه گفتی :دی بعد من اگه بالا گفته بودم، میگم پایین! اگه چپ گفته بودم، میگم راست! اگه بازم بگه بیشتر تر دقت کن یعنی ضایع کردم رفته! با خنده می گم خب نمی بینم! اونم بی خیال نمیشه که! حالا تو باز فک کن یه سه چهار باری هی بگه دقت کن! اولا که با خودت میگی وااای! شماره چشم ِ 3 و 4 رو شاخشه! دوما هم تیریپ ِ آدم کلافه ها رو میگیری به خودت که آقاهه! اگه میدیدم که درست می گفتم! خب حتما نمیبینم دیگه! چه گیری میدیا!
که تو همین شرایط، انگار آقا دکتره فهمیده چی به چی شده! بی خیال ِ من میشه! شروع میکنه به یه سری چیزا واسه خودش نوشتن. عینکمو(اون عینک قدیمی قدیمیم!) بر میداره و میبره طرف ِ دستگاه که ببینه شمارش چنده! بعد من دل تو دلم نیست که وقتی برمیگرده میخواد بگه شماره چشمم چند شده ینی!
برمیگرده. میشینه رو صندلیش. میگه هیچ تغییری نکردی. حتی میتونم 0.25 هم کمتر برات بنویسم! ولی چون سه ساله داری اینو میزنی منصرف میشم! بعد من انگار که بهم گفته باشن قهرمان! یه لبخنده پیروزمندانه میزنم و کلی تشکر میکنم از آقا دکتره و میام بیرون!
پ.ن: بالاخره طلسم ِ این دکتر رفتنه شکسته شد. هوووررااا :دی