Saturday, December 19, 2009


چند وقت پيش ها مريم مهتدي/ صفحه ي سيزده يك پست ي گذاشته بود كه دارد در ضميمه ي اعتماد مي نويسد. يعني من آن پست اش را بعد از اينكه يكشنبه شب رفتم سراغ ضميمه ي اعتماد و جاي خالي "ادبيات در هفته اي كه گذشت" ِ مرضيه رسولي را ديدم فهميدم. اينكه حالا ضميمه ي اعتماد مريم مهتدي را هم جا داده در خودش.
من نه زياد مرضيه رسولي را مي شناسم، نه مريم مهتدي را. صداي هيچ كدامشان را هم نشنيده ام. حتي براي يك لحظه. فقط خوانده ام شان. اصلا من مرضيه رسولي را اول از اعتماد شناختم. بعد فهميدم هماني است كه سه روز پيش را مي نويسد. يعني فهميدم آن مرضيه رسولي همين مرضيه رسولي است. بعد يك هفته كه ضميمه ي اعتماد را مي خواندم انقدر به اسم هاي آشنا ميان ِ جمله هايش برخوردم كه يك دو نقطه دي ِ كامل شدم. كه حالا خودش هم مي داند كه من چه دوست دارم نوشته ها و لحن و اصلا بودنش را در اعتماد. در يكشنبه شب هاي روي كاناپه. در وسط ِ تمام حرف هايي كه شايد دوست ندارم بخوانم ولي مي خوانم.
آنقدر كه ملموس مي نويسد و آشنا. انقدر كه كلماتش مال ِ خودش است. انقدر كه دوست دارد هميشه خودش باشد و خودش بماند.
حالا انگار مريم مهتدي هم مي خواهد از كتاب بنويسد. شايد از همين كتاب هايي كه مرضيه رسولي پيدايشان مي كند و يكشنبه ها به ما معرفي مي كند كه برويم از كجا بخريم. از كدام كتابفروشي ِ انقلاب و از كدام فروشنده. و آنقدر صميمي به او سلام كنيم كه يك آن جا بخورد كه مگر ما ميشناسيمش؟
مريم مهتدي مي خواهد از كتاب بنويسد. از كتاب هاي تازه. شايد چند خط بيشتر از مرضيه رسولي.
خواستم بنويسم مهتدي جان، دوباره كاري نشود! مرضيه رسولي خيلي خوب مي نوشت ها. خيلي خوب مي نويسد ها. هنوز هيچ كس نتوانسته مثل او بنويسد ها. (طبعن سلام رسولي جان)