Tuesday, December 22, 2009

ما عادت کرده ایم به انکار/ به نپذیرفتن/ به اصرار/ به پایمان را در یک کفش فرو کردن/ به یک دنده گی/ به قبول نکردن/ به سر تکان دادن/ به اینکه همیشه حق با ماست/ به اینکه اصلا همیشه حرف حق با ماست.
ما داریم اینگونه می شویم. این ما شامل ِ حال ِ همه ی شما می شود. همه ی شمایی که دورید از من. همه ی شمایی که نزدیکید به من. من خیلی وقت است اینها را در شما دیده ام. در خودم حتی. این یک دنده گی. ما آدم های زود به نقطه ی جوش می رسیم ای شده ایم. آدم هایی که زود از کوره در می روند. آدم های "آره، آره، اصن همین که تو میگی!". ما عصبی شده ایم. عصبی مان کرده اند. آنقدر که بازیمان می دهند در این زندگی. آنقدر که خیال می کنیم نخبه ایم در همه چیز و همه جا. آنقدر که لجبازیم. آنوقت چه امیدی به تغییر. چه امیدی به تحول. چه امیدی به ساختن.
می دانید مشکمان چیست؟
ما هیستوری های مغزمان را تا یک جایی ذخیره می کنیم. تا جایی که به نفع مان باشد. دخل مابقی اش را هم با یک شیفت و دیلیت می آوریم. ما اینجور آدم های "هر چه به نفع خودمان باشد خوب و درست است" طوری شده ایم. این خیلی بد است. این واقعیت ها را هر آن طور که می خواهیم می بینیم، هر آن طور که دلمان می خواهد می پذیریم. این قطع کردن ِ نگاتیو های تاریخی از یک جایی به بعد. این کات کردن حرف های این و آن از یک جایی به بعد. این گذاشتن عکس آدم ها کنار هم. این تحریف کردن های خودمان. تحریف کردن های زندگی مان. تحریف کردن های گذشته و حال و آینده ی مان. براستی "به کجا چنین شتابان؟". ما که از اول اینگونه نبودیم. ما که دل رحم بودیم و مهربان و عدالت خواه. ما که اینقدر دلمان برای هم می تپید. پس کجاییم؟ چرا هر کداممان رفته ایم گوشه ای و کز کرده ایم برای خودمان و هی لب هایمان را می کنیم! چرا هر کداممان فقط از دلتنگی و دوست داشتن و دیدار حرف می زنیم! پس کو عمل؟ کو نگاه؟ گو گرمی ِ دست؟ کو صدای نفس؟ کو طنین خوش آهنگ صدا؟ کو؟ کجایید پس؟ چه همه یادمان رفته همه چیز را! چه دست گذاشته ایم روی چیزهای تلخ و ول کنش هم نیستیم. چه همه تغییر کرده ایم. چه این تغییر ها دارد لحظه ای می شود.
ما قرار نبود برای رسیدن به خواسته های درست یا غلط مان از روی هم رد شویم.
ما قرار نبود برای رسیدن به اهداف درست یا غلط مان دهانمان را باز کنیم و هر چه می خواهیم به هم بگوییم.
ما قرار نبود به این زودی ها دیروزمان یادمان برود.
ما قرار نبود به این زودی ها امروزمان را جایگزین دیروزمان کنیم.
ما قرار نبود. قرار نیست.
اذیت شدیم؟ درست است. قبول. کمی بکشید کنار. بروید عقب. بایستید گوشه ای. کناری. کمی از دور نگاه کنید. ببینید حق با کیست. شاید باز آدم های قبل شدیم. آدم هایی که هنوز بلدند به عدالت حرف بزنند. آدم هایی که هنوز بلدند گاهی از مواضع خودشان پایین بیایند وقتی می فهمند قسمتی از راه را اشتباهی رفته اند.
شاید شاید شاید ..
تاریخ به عقب باز نمی گردد. خودمان هم دل خوشی به بازگشتش نداریم. بیایید بچسبیم به از این به بعدش. شاید تغییر کرد شب ها و روزهای پر از سردرگمی و ابهاممان. شاید عوض شدیم. شاید خوب تر شدیم. کسی چه می داند!