Wednesday, March 09, 2011

حالا با کی دعوا کنم؟

انقدر این "حالم بده"، "خوب نیستم"، "داغونم"، "خرابم"، و امثالهم اپیدمی شده که آدم تهوعش میاد که بگه خوب نیستم، که بگه خرابم، که بگه داغونم. باید یه قسمی چیزی قبلش بیاره و بخوره که بقیه باورشون بشه. اصن بقیه کین؟ بقیه چین؟ کی به کیه؟ چی به چیه؟ صدای ترقه میاد؟ پلیس وایساده سرِ کوچه؟ دزدگیره همسایه روبرویی باز داره عر میزنه؟
صبح کیک گرفتم. گفتم یه بسته شمع بیست و چهارتایی بذار روش. باید همشو فوت کنه و بگه 24، برو رد کارت. هی لبخندم بود. آقاهه هم وقتی دید خوشحالم باهام خوب شد. گفتم ازین فشفشه هام داری؟ ازون زیر برام آورد. بعد یه کاغذ گذاشتم جلوش که میشه اینو بنویسین روی کیک ام؟ رفتم پولشو حساب کنم. وقتی برگشتم دیدم هنو واستاده نرفته که بنویسه. میگم چیه خب؟ چرا اینجوری نگام میکنین؟ کاغذو میاره جلو که میشه بگین این علامته چیه؟ میگم اَند. دوستش میگه دیدی گفتم همینه. هی حالا باز بپرس. میره مینویسه میاره. از بی بی که میزنم بیرون نم بارون میزنه. لبخنده کش میاد. امروز ازون روز خوباس. گربه هه تا تهِ کوچه پشت سرم میاد. هی ازین ور کوچه میرم اونور کوچه. لنتی ول کنم نیست تا جیغمو در میاره! سوار تاکسی میشم. پولمو میدم. میگم میشه یه ذره جلوتر پیاده بشم. همچین مهربانانه میگه بله که میشه، همین چند متر جلوتر که برات سخته پیاده‏ت میکنم. آسانسور خرابه. 6طبقه رو با پله میرم.
کیکو میذاریم رو میز. شمعارو میچینیم روش. کادوها کنار کیک. بخند. چیک.
شمعارو فوت میکنه. فش فشه هارو روشن میکنیم . جیغ میزنیم. آهنگه واسه خودش چرت میخونه.
هنوز بارون میاد. خیابونا شلوغه. میترسه همه چی خوب پیش نره. خدافظی میکنم. میام بالا. میاد میشینه رو تختم. هنوز وایسادم. میگه باید بره. یا بعد از عید، یا تابستون. سر جام خشک میشم. دستمو میذارم رو چشمام. اشکام میریزه پایین. دق میکنم؟ دق میکنم. دستمو میگیرم به دیوار. میشینم رو تختم. میگم همیشه همه ی خبرارو تو بهم بگو. میگه امروز روز نحسی بود. به کیک فک میکنم. به شمعا. به فوت کردن. به جیغا. به آهنگه. به خودم. به بارون.
زنگ میزنه. میگه شب دیر میام. قطع میکنم. میزنم زیر گریه.
و می دونم، تا دو سال، هر بار، بعد از قطع شدنِ تلفن، زار میزنم.
امشب میدونی دلم واسه چی سوخت؟ واسه اون وقتایی که میگفت تو همش تو اتاقتی، ما بخوایم تورو ببینیم باید چی کار کنیم؟
پسرم داره میره. پسرم داره ازم دور میشه. من هنوز توی شوکم. دلم میخواد زمین دهن وا کنه منو بخوره.
من چرا امروز کیک خریدم؟ من چرا امروز خندیدم؟ من چرا امروز جیغ زدم؟ من چرا امروز خوشحال بودم؟
خدا، میشه یه روز برگردیم عقب. توروخدا. به خدا دیگه کیک نمیخرم. دیگه نمی خندم. دیگه خوشحالی نمی کنم. دیگه جیغ نمی زنم. به خدا خودم میدونم بعد هر خنده گریه است. توروخدا. قول میدم. قول ِ شرف. امروزو حذف میکنی؟