- و باز ... – کلمات سردرگم – ذهنی آشفته
... جملاتی ناهمگون – احساسی مهار نشده – باز هم بگویم
! هر گاه که می خواهم برای تو بنویسم همه ی وجودم تهی می شود ، می شوم منی خالی
! چه می دانم - در پی یافتن دلیلش هم نمی روم ، چرا که می دانم هرگز به آن نخواهم رسید
- زمان می گذرد – ذهن من هنوز ار واژه تهی است – وجود من هنوز از من خالی است
... من از حرکت باز ایستاده ام
، یادم آمد – درست است – دیروز آرزو کردم
" کاش ثانیه ها از حرکت باز می استادند تا من نیز کمی استراحت کنم "
... تو کیستی که ثانیه ها به فرمان تو
... جملاتی ناهمگون – احساسی مهار نشده – باز هم بگویم
! هر گاه که می خواهم برای تو بنویسم همه ی وجودم تهی می شود ، می شوم منی خالی
! چه می دانم - در پی یافتن دلیلش هم نمی روم ، چرا که می دانم هرگز به آن نخواهم رسید
- زمان می گذرد – ذهن من هنوز ار واژه تهی است – وجود من هنوز از من خالی است
... من از حرکت باز ایستاده ام
، یادم آمد – درست است – دیروز آرزو کردم
" کاش ثانیه ها از حرکت باز می استادند تا من نیز کمی استراحت کنم "
... تو کیستی که ثانیه ها به فرمان تو
... آخر می گویند زمان از حرکت باز نمی افتد و تو مجبور به همراهی آنی
، در هر صورت سپاس
، در هر صورت سپاس
! مرا به من باز گرداندی
! پ.ن : برای رسیدن به آرامش برای تو دست به قلم می برم
! پ.ن : برای رسیدن به آرامش برای تو دست به قلم می برم