Tuesday, November 07, 2006

Tint

" ! وقتی به چشمانم نگاه کردی و بی هیچ احساسی ، راحتتر از همیشه به من گفتی : " خوب نیا
! فهمیدم چقدر زود به آدمها نزدیک می شوم
،من برای رسیدن به تو قدمهایم را سریع تر از همیشه برداشتم - وقتی به تو رسیدم نفسهایم کم آوردند
! به شماره افتادند – تازه فهمیدم تو هنوز در همانجایی که بودی هستی
... تو گذاشتی تمام راه را قدمهای من پر کند
! این زندگی خیلی چیزها برای آموختن دارد ، خیلی چیزها
...
! پ.ن1 : دلت برایم تنگ شد ، نمی دانم برای من یا برای خنده هایم
... پ.ن2 : تو نیز راز بودنت رنگی شد
... پ.ن3 : خودت می دانی امروز با هدیه ی تو بود که مرگ لحظه هایم رنگ بودن گرفت
***اطلاعات عمومی :
! من گواهینامه دارم – موتوریه نداشت ، سرهمین کلی ماجرا برام پیش اومد ، هنوزم ادامه داره

5 comments:

Anonymous said...

من این زندگی و جیزهای آموختنی اش را نمیخواهم. . . نمیدانم این دلتنگی از کجای دل دقیقن بلند میشود اصن من هیچی دیگر نمیدانم

Anonymous said...

مردم گواهی نامه نمیگیرن اونموقع عصاب خوردکنیش واسه ماس!!!

Iranian idiot said...

کدوم یکی از این متوریها دارن که این بنده خدا دومیش باشه؟

Anonymous said...

tavallode har sanie,marge tamame lahazate gozashte ra be yad miavarad...ba aramesh,ru be jelo paroo bezan mosafer...

Anonymous said...

khandehaye adam jozvi az voojoodeshe!

man hanooz gavahi name nadaram!:((