Tuesday, February 17, 2009

آدم ها نشسته اند و هر کدامشان دارند تکه ای از مرا می نویسند. غریبه هایی که بی هیچ ترس و واهمه ای تکه تکه ام کرده اند و هر تکه ام را با تمام ِ جزئیات بیان می کنند.
و من با یک لبخند ِ بزرگ هر روز پیگیر ِ کارشان می شوم. برایشان چای می ریزم و گاهی قهوه دم می کنم. که نخوابند. که هی مدام بنویسند و من هی مدام تر بخوانم و کیف کنم.