Friday, June 15, 2012

Long Time No See!


از زندگی فقط دیدنش را خوب یاد گرفته‏ام. اینکه بی هیچ حرفی بنشینم به تماشا. به چشم‏م را دنبالِ سوژه حرکت دادن. خیلی چیزها را سرِ همین دیدن قربانی کرده‏ام! از خیلی چیزها افتاده‏ام! ولی عینِ خیالم نیست. کماکان بی صدا فقط نگاه می‏کنم. به آدم‏ها. به عکس‏ها. به نوشته‏ها. به باز و بسته شدنِ دهان. به راه رفتن‏ها. به حرکتِ دست‏ها. به دست‏هایی که بی‏اراده شروع می‏کنند به مرتب کردنِ موها. اگر کسی هم چیزی پرسید سعی می‏کنم با ایما اشاره جوابش را بدهم. تا بتوانم کلمه خرج نمی‏کنم برای زندگی! کلمه خرج کردن بهای سنگینی دارد. یکبار تاوان‏ش را پس داده‏ام..
تنها چیزی که دلم می‏خواهد حسرت‏ش به دلم نماند تمام کردنِ پیرزنِ گوشه‏ی دیوار افتاده است. دیدن‏ش بر خلافِ خیلی چیزها نه تنها حالم را خوب نمی‏کند، که یکی می‏زند پشتِ گردنم که نگذار ناگهان دیر شود! 
دیر شد
دیر شد
دیر شد

No comments: